خط دوم پررنگ

بیا به میهمانی دلم

ببین نازنینم چندوقتیست به خانه ات سر نزده ام و برایت ننوشته ام از دل بیقرارم اما دیگر بیش از این مرا تاب ننوشتن از تو نیست, من که مثل تو صبر و قرارم بی حد و اندازه نیست, من به دوریت عادت کرده ام, پذیرفته ام نیامدن و دیر آمدنت را اما دل بیقرارم بیش از این تاب نمی آورد ننوشتن از تو و انتظار داشتن تو را,  ببین مادر دوباره برایت دعوت نامه فرستاده ام و خانه ی دلم را برای آمدنت مهیا کرده ام, ببین مادر مرا تاب از تو گذشتن نیست, نمیشود بیخیال تو شد, نمیشود از تو گذشت, دل و زبانم  همسو نیستند زبان میگوید خسته ام از این همه انتظار کشیدن خسته ام ازاین همه دویدن و نرسیدن به فرشته ی کوچک و زیبای آسمانیت خسته ام اما دل...  دل بیقرار م...
19 اسفند 1392

... دوباره حس مادری

باز دلم هوایی شده است, باز شروع کرده به انتظار کشیدن برای آمدنت, مرا با دلم کاری نیست اما دل دوباره برای آمدنت شمارش معکوسش را شروع کرده, دارد خانه تکانی میکند, دیوارهایش را زینت میبندد و چراغانی میکند کلبه ی حقیرانه اش را برای آمدن عزیزترین مهمانش. دوباره حس مادری پریده است توی دلم و عجیب ریشه دوانیده در این دل و مثل پیچکی قوی شاخ و برگش را دور دل پیچانده و دارد قد میکشد و بزرگ و بزرگ تر میشود. نمیدانم این چه حسی است که برای تو ی نیامده این چنین بیقراری می کند و مشتاقانه در انتظار امدنت سپری میکند ثانیه ثانیه های تلخ انتظار را با عشق, با شوق, با امید. میدانم تو هم شنیدن کی بود مانند دیدن را زیاد شنیده ای نازنینم اما نه من نه تو و ...
4 اسفند 1392

بوی بهار

بوی بهار می آید, دوباره بهار سلانه سلانه دارد خودش را به زمین میرساند و سبزی و زیبایی و طراوت و شادابی را برای زمین هدیه می آورد با خود, بوی بهار می آید و امسال اولین سالیست که ذوقی برای به استقبال بهار رفتنم نیست, دارم به روزهای اولی که برای آمدنت خانه ی دلم را آماده کرده بودم فکر میکنم اولین روز تابستان 91که نقشه ها کشیدیم برای داشتن تو, که فکر کردیم با اولین دعوت به رویمان لبخند خواهی و زد و مهمان دلمان میشوی و ما فروردین 92 میشویم خانواده ی 3نفره ی خوشبخت اما.... تو نیامدی نه آن ماه اول آمدی و نه ماههای بعد و روز به روز ماه به ماه فصل به فصل ما ماندیم و انتظاری که هرروز دارد بزرگتر میشود فرشته ی نیامده ی من میدانی چندوقت شده که...
3 اسفند 1392
1